با طعم قهوه

دقیقا زمانی که داری توی بی‌خیالی همه چیو فراموش میکنی
یهو یه آهنگی،
یه نوشته‌ای،
یه اسمی،
یا حتی یه حرفی ...‌
همه خاطراتو میاره جلو چشمت ...‎


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, ساعت 12:0 توسط زینب |


همیشــــه بــرایـــم ســوال است :

اگــر قرار بـود

روزی او را نـداشتـــه بــاشـم ،

چــرا خـــدا خــــواست

کـــه دوستش داشتــــه باشم ؟


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, ساعت 11:9 توسط زینب |


شهر من اینجا نیست !

اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!


شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!


شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
من به دنبال دیارم هستم,

شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, ساعت 12:52 توسط زینب |


مــَن בخــتـَرَم

...

مــَن گـلـہ בآرَم .

..

بــِخـآطـر تـَمـآمــ آرزوهـآيـے كـہ بـَر בِلـَ ـم

مـآنـב ...

بــِخـآطـر آرزوے رَفـتـَن بـہ اسـتـآבيـوم ..

.

بــِخـآطـر آرزوے בوچـَرخـہ سـَوآرے בَر فـَضآے

بـآز ...

بــِخـآطـر آرزوے بـآزے بـآב بـآ مـُوهـآيـَ ـم ...

 

سـَرَت رآ בَرב نـمـے آوَرَم رَفيــق

...

اَگـَر بـخـوآهـَ ـم از آرزو هـآے بـَر בل مـآنـבه ا

م بگـويـَ ـم ...

تـآ صـبـح بـآيـَב بخـوآنــے ...

 

بـہ رآسـتـے از چـہ كـَسـے بـآيـَב گـلـہ كـَرב ...

؟

بـہ رآسـتـے چـہ كـَسـے مـُقـَصـ ـر اسـت

... ؟


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, ساعت 12:44 توسط زینب |


مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در
طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد
دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست
داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند
همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا
بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب
بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد....


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, ساعت 12:2 توسط زینب |


دلتنگم ....
اندازه تمام بغضایی ک گریه نشد...
اندازه تمام خنده هایی ک روی لب نیومد ...
اندازه تمام روزایی ک باید بودی و نبودی ....
اندازه تمام روزایی ک بودم و نبودی ...
دلتنگم ....
اندازه تمام روزایی ک نتونستم فریاد بزنم و بجاش ،
رفتم تو اتاقمو درو بستم و زیر پتو تا دلم خواست بی صدا داد زدم ...
دلتنگم ... چون دخترم و نمیتونم بگم عاشقم!!!

2atlrbzzsqrhcebu298z - Copy - Copy.jpg


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ساعت 11:17 توسط زینب |


انقدر برای تو بوده ام...

که دیگر...

من برایم غریبه است...!

اینگونه است وقتی که میروی...

میمیرم...

چون نه تورا دارم نه خودم را...!!

 


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ساعت 11:8 توسط زینب |


ﯾﻪ ﺩﺧﺘــــــــــــــﺮ :
ﺍﮔﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﺬﺍﺭﻩ میگن ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﺪﻩ !
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺧﻔﻦ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺣﺘﻤﺎً Photoshop e !
یا حتمأ عمل کرده این قیافه خودش نیس !
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻣﯿﮕﻦ ﭼﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ
ﻧﻔﺴﯽ ﺩﺍﺭﻩ !
اگه فقط عکس صورتشو بذاره میگن هیکلش داغونه که کامل نذاشته !
اگه عکس کامل بذاره میگن لایکا واسه هیکلته ها !
ﺍﮔﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﯿﭗ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺳﮑﻞِ ...
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺏ ﺗﯿﭗ ﺑﺰﻧﻪ ﻗﺮﺗﯿﻪ !
ﺩﺭ ﮐﻞ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻪ ....
ﯾﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻦ ﺑﻬﺶ ...
ﭘﺲ ﺑﻬﺘــــــــــﺮﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺧﺘــــــــــﺮ !
ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﭙﻮﺵ ...
ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻦ !
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﻝِ ﺗﻮﺋﻪ ! ﺣﻘّﺘﻪ !
ﺑﻘﯿﻪ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥﺑﮕﻦ ...
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻟﺬّﺕ ﺑﺒﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺕ


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, ساعت 12:1 توسط زینب |


کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی
تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه
بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت!
آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر!!!


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, ساعت 11:20 توسط زینب |