با طعم قهوه

بعضی “ضربه ها” نمی بـُــره…
زخــــــم نمــــی کنـــــه….
حتّی خراش هم نمــی ندازه….!
فقــــط “دردت” میــــاد….
اونقدر که نــــــــفست رو “بنـد” میاره…!!!


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ساعت 8:52 توسط زینب |


خیلی سخته که عشقت رو با کس دیگه ای ببینی
بعد بهش اس ام اس بدی کجایی ؟ بگه تو قـلبتم


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ساعت 8:24 توسط زینب |


در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا......


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ساعت 8:22 توسط زینب |


هنوز هم ، حوالی خواب های

شبانه ام پرسه میزنی

لعنتی !!

دیر وقت است ، آرام بگـــــــیر

بُگذار یک امشب را آسوده بخوابم…


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 11:29 توسط زینب |


عکس عاشقانه

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم

که چه می کنی؟

کجایی؟

در چه حالی؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم:

تنهاییت برای من

غصه هایت برای من

همه ی بغض ها و اشک هایت برای من

تو فقط بخند

آنقدر بلند که من هم بشنوم

صدای خنده هایت را

صدای همیشه خوب بودنت را….!


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 11:27 توسط زینب |


بعضی وقت ها دوست دارم وقتی بغضم میگیره خدا بیاد پایین اشکامو پاک کنه !

دستمو بگیره بگه : آدما اذیتت می کنن .؟!

بیا بریم پیش خودم . . .


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 11:24 توسط زینب |


براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

بس کن ساعتــــــــــــــ...

دیگر خسته شده امـــــــــــ

اری من کم آوردمــــــــــــ

خودم میدانم که نیستــــــــــــــــــ

اینقدر با بودنت نبودنش را به رخم نکشــــــــــــــ!!!!


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 11:19 توسط زینب |


 

 

 

هزار خیابان فاصله دارم با او

هزار خیابان فاصله دارم با خود

چرا زنده باشم

وقتی در تاریکی قدم می زنم

وقتی که او مرا

و گلدان ها کنار پنجره را

از یاد برده است .

 

زخم ها یم را نمی بندد

چشم هایش را می بندد

 


برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 11:18 توسط زینب |


 
چند وقتیست هر چه می گردم . . .
 
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم .
 
نگاهم اما . . .
 
گاهی حرف می زند ،
 
گاهی فریاد می کشد .
 
و من همیشه به دنبال کسی می گردم . . .
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید . . .
 

برچسب‌ها:
+ نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 11:14 توسط زینب |


 

گریه ی  آخر شب هایم …

 

انگار کافی نبوده …

 

این روز ها … اول  صبح ها هم …

 

گریه می کنم …



برچسب‌ها:
+ نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, ساعت 12:9 توسط زینب |